مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

دخترك چهل ماهه مامان

سلام به دختر شيرين زبون وخوردني ما قبل از هر چيز چهل ماهگيت را بهت تبريك ميگم خوشگل مامان هميشه سالم وشاد باشي عزيززززززززززم امروز ميخوام از شيرين زبونيات برات بنويسم كه ببيني چقدر خودم را كنترل ميكنم كه نخورمت: خاطره اول : اون هفته اي كه عروسي داشتيم وخاله فرانك اينها مهمونمون بودند وتو هم كه عشق آرايشگري داري رفتي وسايل آرايشگريت را آوردي وشروع كردي موهاي خاله فرانك را شونه كردن ورژلب براش زدي و بقول خودتت خاله فرانك را عروس كردي و ديگه سراغ وسايل آرايشت نرفتي تا اينكه يه بعدازظهر كه من وتو خونه بوديم وتو هم حوصله ات سر رفته بود گفتي مامان بيا آرايشگاهت كنم(منظور آرايشت كنم) من هم گفتم باشه وسريع رفتي وسايلت...
20 مهر 1394

مليسا وتعطيل شدن مهد

سلام به مليسا نازم خداروشكر كه خوب هستي وبعداز يكماه مهد رفتن خودتت را فارغ التحصيل اعلام كردي گفتي ديگه مهد نميرم البته يه اتفاق باعث شد كه تو ديگه از مهد خوشت نياد . تو از بچگي حس بويايي قوي داشتي مثل خودم هستي اگه از بوي يه غذا خوشت نياد حتي اگه گرسنه هم باشي محاله به اون غذا لب بزني حتي بوي اون غذا بهت بخوره حالت تهوع بهت دست ميده كه ظاهرا توي مهد دوبار غذا باب ميلت نبوده وازتو انكار واز مربيهاي مهد اصرار وخوردن غذا همون وبالا آوردن غذا توسط تو همون واين باعث شد كه تو ديگه از مهد خوشت نياد خواستم مهدت را عوض كنم يه مهد ديگه بدون ناهاريي بنويسم ولي ديدم فعلا آمادگي نداري ويه مدت گذاشتم بگذره تا ببينم كي دوباره علاقه نشون ميدي كه ...
4 مهر 1394
1