دخترك چهل ماهه مامان
سلام به دختر شيرين زبون وخوردني ما قبل از هر چيز چهل ماهگيت را بهت تبريك ميگم خوشگل مامان هميشه سالم وشاد باشي عزيززززززززززم امروز ميخوام از شيرين زبونيات برات بنويسم كه ببيني چقدر خودم را كنترل ميكنم كه نخورمت: خاطره اول : اون هفته اي كه عروسي داشتيم وخاله فرانك اينها مهمونمون بودند وتو هم كه عشق آرايشگري داري رفتي وسايل آرايشگريت را آوردي وشروع كردي موهاي خاله فرانك را شونه كردن ورژلب براش زدي و بقول خودتت خاله فرانك را عروس كردي و ديگه سراغ وسايل آرايشت نرفتي تا اينكه يه بعدازظهر كه من وتو خونه بوديم وتو هم حوصله ات سر رفته بود گفتي مامان بيا آرايشگاهت كنم(منظور آرايشت كنم) من هم گفتم باشه وسريع رفتي وسايلت...